سایدا جونسایدا جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

سایدا دردونه ی مامان و بابا

یکی دیگه از هنر های مامان سمیرا

عزیز دلم بازم هنر و سلیقه خرج کردم ، خدایا به همه مادر ها دختر بده تا این طوری آرزو هاشون رابرآورده کننن نمیدونی تو این اوج گرفتاری و دغدغه بافتن شال و کلا و شنل واقعا حوصله می خواد.نفسم ببخش که خیلی دیر وبت را به روز میکنم.خب درسته خونه نیستم  اما یکم هم کم حوصله شدم. این شال و کلاه را وقتی رو سر سحر دختر خاله رزیتا دیدم. خوشم آمد و خواستم برای تولدیکتا ببافم برای یکتا هم بافتم به نیت تولد 2 سالگیش. بابا محمد حیلی خوشش آمد برای تو هم بافتم. راستی یک مدّت خیلی اذّیتم کردی چون داشتی 4 تا دندون در می آوردی . گلم 12 تا دندون داری برای در آوردن هر کدومشون 1 هفته غذا نمی خوردی و لجبازی میکردی البته نفسم شم...
17 اسفند 1392

یک روز با دوستان سایدا نفس

امروز خیلی زحمت دادیم به خاله مریم و مهمون مریم جون و پسر نازش محمد معین بودیم.  خیلی نگران این بودم که باز دوباره مثل خونه خاله زهره کنی و من و مجبور کنی زود بلند شم اما خوب.... بهتر بودی و سرت با اسباب بازی ها گرم شد و وفتی ایلیا هم آمد تقریبا باهم خوب بودین و از اون دعوا و کشمکش و کتک کاری خبری نبود. امروز حسابی به مریم جون زحمت دادیم . خاله جون دستت درد نکنه شکلاتت خیلی خوش مزه بود. خونه قشتگ  شیکی دارین و از همه مهمتر پسرت خیلی نازه حتما براش اسپند دود کن و خیلی مواظبش باش تا زود بزرگ بشه و بیا تو جمع ما وروجک ها.     از سمت راست : محمد معین جون حدودا 3 ماهه. غزل جون حدودا 1...
17 اسفند 1392

حموم با حوله جدید

این حوله را وقتی برای اولین بار تنت کردم عکس العملت خیلی جالب بود. داشتی با دقت نگاهش میکردی وخیلی خوشحال شدی. عاشق این خوشحالی ها و این ذوق کردنتم .     الهی فدای اون توجه و نگاه زیبات بشم     ...
17 اسفند 1392

روزهای شیرین با تو بودن

عزیزم ببخش که مامان فعالی تو بروز کردن وبت نیستم اما خداییش نصفش مقصر خودتی که اصلا نمیذاری کاری انجام بدم البته فکر کنم دیگه خاله فاطیما و خاله ستاره و مریم جون و خاله حکیمه تا حدی حق را به من میدن. نفسم عاشق کارهای جدید و دخترونتم .میشینی موهای عروسکت را شونه میکنی وای نمیدونی چه احساسی دارم ، چه حال قشنگیه تو را مشغول بازی دیدن ، چه لذتی داره       اون گوشه دستت جنازه کنترل ویدئوستکه الان حتی اثری از جنازه هم نیست احتمالا باید این جنازه را توی سطل برنج یا زیر تخت پیدا کنم .نگران نباش شایدم خودت دلت به حالم سوخت و رفتی آوردی تا من حداقل برم یه کنترل دیگه بخرم     ...
17 اسفند 1392
1